که من هم زمن هم ز ما میگریزم...

شب که به نیمه می رسد آدم ها یاد اشتباهات بزرگشان می افتند یکی یادش می افتد که ای کاش درد دلم را اعتراف می کردم دیگری با خود می گوید ای کاش این جمله را فلان جا نمی گفتم همین می شود که فکرشان درگیر می شود از میان این همه جمله، ای کاشِ آخر شب ها دلم برای اویی می سوزد که می گوید کاش هیچ وقت سرم به آدمها نمیخورد تا سنگ شوم قاعدتا ورود همه آدمها به زندگیمون نتایجی خواهد داشت گاهی یکی فقط لبخند میاره برات حتی اون روزهایی که هیچ دلیلی برای ذوق نداری ذوق مرگت میکنه

تکرار!!! یکی از ترسناک ترین موضاعات برای من اینه بخوام یه کاریو یه اشتباه و یا آدم یا رابطه رو تکرار کنم من بشدت از تکرار میترسم و شاید این باعث شده خیلی سخت بگیرم به خودم و به ادما اماا همین آدما باعث شدن من بترسم الان دقیقا تو همین برحه از زندگی دلم میخواد دور باشم از همه خیلی دور اونقدی ک نزدیک شدن به هیچ بشری منو نترسونه اما بنظر من ما همه رد دادیم خونه وبلاگی قشنگ من ببخشید که چن وقته درو دیوارتو با پستای بی انرژی مزین میکنم حال من خوب نیست اما خوب می

ولی من از خودم راضی نیستم الان /: - چرا چون حس میکنم دور شدم از خودم - نشو خب الان نمیدونم دارم چقدر اشتباه میزنم - بیدار شو، تو میتونی تشخیص بدی سعی میکنم بتونم - خودتو بسپار به اونیکه همیشه حواسش هست الا بذکر الله تطمئن القلوب

ولی من یا ادما رو دوس دارم و باحاشون حالم خوبه یا کلا حذف ادم تیکه انداختن و چشم و ابرو اومدن نیستم ترجیحم اینه با کسایی که حرف میزنم باعث حال خوب و انرژی همدیگه بشیم اینکه یه جایی حاشیه باشه فکرم درگیر باشه بترسم از ادما اونجا دیگه حالم خوب نیست اونجا دیگه جای من نیست کیفیت روابط خیلی مهم تر از کمیته برام نمیدونم نقطه قوته یا ضعف که من وقتی کسی و وارد دایره اطرافیانم میکنم مهم میشه برام، حالا تو هرنقشی ک میخواد باشه میخواد دوست باشه، خواهر باشه، داداش